در سنين عمر پديده اي شگفت ديدم
از طنين دل جريده اي سرشت خريدم
گردباد به هر سو چرانيد روح را
گاه زمينم و گاه در آسمان پريدم
به رگبار كشانيد زمانه دلم را
هر سو كه گرفتار مي شوم جهيدم
مزه ي تلخي را نوش كردم به شيرين
گو چه تند است ولي به كراهت چشيدم
در گذشت زمان صاعقه ها افزون شد
روز و شب در غربت تنهايي ها رهيدم
وفا نديدم از زمان گفته اند اهل جفا
خوانده ام در نهان ولي آوایی نطلبيدم
با تملق و چپاول و دست بوسيدن
با كذب و تزوير مقامي نخريدم
نبوسيدم دست جبّاري وستم کاری
به غير حق بدان عابدي نپرستيدم
به كجا روم آسوده شود دل و جان را
اي خالق هستي بگو كه سالها دويدم
در اين دولت وشهر پر آشوب غمها
به تیر حسد هدفم گرفتند و خزيدم
دستم به دست یار داده ام ز پشیمانی
زهيچ جا نرفتم و نباختم تازه اميدم
اين خلق محتاج و تشنه تعلّم است
گر من نباشم چه كسي قهرخورده نويدم
در معاشرت گرگها بسي زخم دیده ام
به هر نيش كه زدند دندانی را کشیدم
تا كنون هشت وسي بگذشت در تمام
بادم در كوير خورد و در دشت نوزيدم
به انتظار فرج ورسيدن به كمال حق
در جبهه و مزار كربلا و نجف برسيدم
عمري كه باقي است خدايا گذر کن بخير
اين عمر با مذلّت و دست بوسی نجويدم
جاسما پایدار باش در سفر نهایی یار
با دعای شب راز رکوع وسجود خریدم
ثعلبی تا زنده ای بنال تا سپیده ی صبح
مهر نماز بجاست که مزه ی عشق مکیدم
جاسم ثعلبی 26/08/1372
:: برچسبها:
سنین عمر ,
:: بازدید از این مطلب : 1598
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0